سرزمین خورشید
تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۸۱۱۳۲۹
گروه سینما و تلویزیون: سینمای دفاع مقدس را تنها ژانر سینمای ایران خواندهاند. شاید بهتر باشد ایرانی را نیز به این ترکیب اضافه کنیم و بخوانیم: تنها ژانر ایرانی یا بومی سینمای ایران. ژانری با ظاهر و سر و شکلی کاملا متفاوت با سینمای جنگی سایر نقاط دنیا و بهخصوص هالیوود که نگاهی تمامفیزیکی به جنگ دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شهروند، همچنانکه از ظاهر ترکیب پرکاربرد سینمای دفاع مقدس نیز آشکار است، این سینما عمری تقریبا هماندازه با سینمای بعد از انقلاب ایران دارد. درواقع به جرأت میتوان گفت که این سینما تقریبا همزمان با تجدید حیات سینما در روزهای پس از انقلاب راه خود را آغاز کرده است. فراموش نکردهایم سینمای پیش از انقلاب و تک و توک فیلمهای – مثلا - جنگی آن دوران را که یکسر یا بازسازی فیلمهای جنگی هالیوودی با سر و شکلی کاریکاتوری بود یا بدتر و مضحکتر: بازسازی فیلمهای چرند هندی - مصری با داستانی که آن را از بستر وقوع رخدادهای فیلم اصلی هندی - مصری کنده و در بستری از جنگی تخیلی - کارتونی اجرا کردهاند.
اگر این واقعیت را که در همان یکی، دوسال اول بعد از پیروزی انقلاب، دفاع مقدس با هدف بستن راههای تنفس و حیات این دگرگونی عظیم به کشور ما تحمیل شد، در کنار چگونگی و چیستی سینمای جنگی پیش از انقلاب قرار دهیم، میشود گفت سینمای بعد از انقلاب عمری نزدیک با سینمای دفاع مقدس دارد و آن وقت است که این واقعیت عریانتر میشود که این سینما نخستین و شاید هم تنها حرکت اصیل فرهنگی این مرز و بوم در سالهای بعد از انقلاب است.
سینمای ایران بعد از پیروزی انقلاب، جنگ را وارد سیاهه موضوعات اصلیاش کرد. با این توضیح که فیلمهای جنگی روزهای اول، با چیزی که بعدتر نام سینمای دفاع مقدس گرفت، تفاوتهای اساسی داشت. تلقی هالیوودی از فیلم جنگی در آن فیلمها از اینکه آنها را متعلق به این سینمای بومی و ویژه بدانیم، جلوگیری میکند.
برزخیها، مرز و فیلمهایی از ایندست بهعنوان نخستین تلاشهای سینمای ایران در نشان دادن عکسالعمل به رخدادهای جامعه بیشتر از اینکه به طبیعت و حتی شکل و شمایل جنگ ایران نزدیک باشند، یادآور یکسری فیلم فرنگی پرتحرک بودند که سازندگان فیلمها فقط و فقط اسامی شخصیتها را ایرانی کرده بودند. درواقع زبان فارسی تنها وجه تمایز فیلم با نمونههای اصلی و هالیوودی بود. جالب اینکه این فیلمها حتی در ایجاد فضا و ظاهر اینجایی نیز ناموفق بودند که این هم به عدم شناخت تفاوتهای ذاتی دو نوع سینما برمیگشت.
درواقع دستاندرکاران سینمای جنگی روزهای اول انقلاب این نکته را درک نکرده بودند که نگاه فیزیکی، هیجان و درگیریمحوری فیلمهای غربی با تلقی رایج و حاکم بر جامعه ایران بعد از انقلاب نسبت به پدیده جنگ - که در آن اولویت اصلی را ویژگیهای درونی و معنوی و باورهای دینی بیشتر و عمیقتر رزمندگان دارد - تفاوتهای اساسی دارد. درواقع برخلاف هالیوود که در آنجا توانمندیها و تواناییهای فیزیکی قهرمان، یک داستان جنگی را پیش میبرد، در ایران انقلابی بزرگنمایی و تأکید بر تواناییهای فیزیکی قهرمان کم شده و جای آن را تأکید بر ویژگیهای درونی، شخصی، باورهای دینی و معنوی شخصیتها گرفته بود.
این نکته را البته فیلمسازان جوانی که بعد از انقلاب، سینما را تازه داشتند کشف میکردند و یاد میگرفتند، درک کردند و چنین شد که کمترین تأثیر ورود این سینماگران جوان، تغییر ظاهر فیلمهای جنگی بود. این سینماگران نوآمده اغلب از بچهمسلمانهایی بودند که ادای تکلیف آنها را به وادی سینما کشانده بود.
دستامد ورود آنها به سینما نزدیکی بیشتر ویژگیهای فیلمهای جنگی به مولفههایی شد که بعدها به ویژگیهای سینمای دفاع مقدس معروف شدند. فیلمهایی چون دیار عاشقان ساخته حسن کاربخش، پیشتازان فتح ناصر مهدیپور و ما ایستادهایم به کارگردانی اکبر حر نمونههایی از نخستین تلاشهای جدی سینمای جدید ایران در زمینه شکلدهی و تکوین سینمای بومی جنگی در این دیار است. این آغازگران با وجود تمام آسیبها و کمبودهای ساختاری صرفا به این دلیل که نخستین دیکتهها را در این وادی نوشته بودند، ارزشمند به شمار میآیند.
همین دیکتههای ابتدایی بود که در ادامه به یک سینمای قدرتمند بومی پرطرفدار ختم شد. بازیگران اصلی میدان نیز کسانی چون رسول ملاقلیپور، احمدرضا درویش، کمال تبریزی و ابراهیم حاتمیکیا بودند که با ورودشان سینمای دفاع مقدس را به سطحی بالاتر ارتقا دادند. شگفت که فاصله شکلگیری این سینما با خلق شماری از بهترین فیلمهای این جریان ناچیز و از نظر زمانی در حد فقط چند سال بود.
درواقع هنوز جنگ به پایان نرسیده بود که سینمای دفاع مقدس توانست به قله برسد. رسول ملاقلیپور پس از آثاری چون نینوا و بلمی به سوی ساحل با فیلم پرواز در شب و ابراهیم حاتمیکیا نیز پس از هویت و دیدهبان با مهاجر و البته بهرام بیضایی با باشو غریبه کوچک بهترین فیلمهای دفاع مقدسی آن روزگار را ساختند. فیلمسازان مستعد و سختکوشی چون احمدرضا درویش، کمال تبریزی، سیفالله داد، شهریار بحرانی، جمال شورجه، علی شاهحاتمی، حسین قاسمی جامی، احمد مرادپور و ... نیز راه آنان را ادامه دادند و نقش موثری در تکوین این تنها ژانر بومیشده سینمایی ایفا کردند.
با تلاشهای این سینماگران نخستین دهه شکلگیری این سینما بدل شد به یک دهه طلایی. دههای که فیلمهای درخشانی چون مهاجر، پرواز در شب، افق، دیدهبان، عقابها و کانیمانگا بهترین روزهای ممکن را برای یک سینمای تازهتثبیتشده به وجود آورد و زبان و روایت جدیدی را که مایههای بومی آشکار و آشنایی داشت، به منصه ظهور رساند.
تماشاگران در دهه شصت استقبال شایانی از سینمای جنگی بومیشده ایران به عمل آوردند. عقابها که هنوز پرتماشاگرترین فیلم تاریخ سینمای ایران بهشمار میآید و هنوز که هنوز است فیلمی به حریم امن آن نزدیک نشده و کانیمانگا بهعنوان سومین فیلم پرتماشاگر تمام تاریخ سینمای بعد از انقلاب، روزهای طلایی باشکوهی را در سینمای دفاع مقدس رقم زدند.
استقبال تماشاگران از این سینما چنان بود که حتی فیلم ضعیفی مثل پلاک نیز میتوانست مردم را به سالنها بکشاند. چنین استقبالی البته در درازمدت باعث ساخته شدن آثار میانمایه بسیاری شد که میتوانست سینمای نوباوه دفاع مقدس را با خطری جدی مواجه کند، اما نکته در این است که چه فیلمهای پرفروش این ژانر و چه فیلمهای سهلانگار دم دستی این سینما را کارگردانان عبوری ساخته بودند که در این سینما ماندنی نبودند و از بد حادثه یا با اغراض مادی و معنوی دیگر گذرشان به این سینما افتاده بود، اما آن چند نفری که نامشان بهعنوان یاوران همیشه سینمای دفاع مقدس آمد، در سنگر ماندند و ارزش و اهمیت این سینما را قربانی اهداف مادی یا سادهانگاریهای حاصل از تنبلی یا عافیتاندیشی نکردند.
اینان دلسوختگانی بودند که سینما برایشان هدف اصلی نبود و بیشترشان برای انتقال و ارایه دلخواستههایشان وارد این عرصه شده بودند؛ بگذریم از اینکه بیشتر فیلمسازان این جمع در گذر زمان با آشنایی بیشتر به فن و تکنیک سینما بدل به فنسالارانی بیبدیل شدند که از میانشان علاوه بر ملاقلیپور و حاتمیکیا میتوان به سیفالله داد، درویش، تبریزی و بحرانی اشاره کرد.
پایان جنگ میتوانست سینمای دفاع مقدس را با بحران مواجه کند. دیگر آن فضای اجتماعی و شور و حال عمومی در شهرها وجود نداشت تا با اتکا به آن مردم به سالنها هجوم آورند و فیلمهای دفاع مقدس را پرفروش کنند. این امر میتوانست راه ادامه حیات این سینما را مسدود یا شرایط را برای این سینما دشوار کند. سینمای دفاع مقدس برای غلبه بر این شرایط ترفندهایی در آستین داشت.
اگرچه پایان جنگ این تأثیر ناگریز را داشت که شمار فیلمهای دفاع مقدسی را بشدت کاهش داد، اما فیلمسازان عرصه دفاع مقدس بههرحال راههایی برای ادامه طریق در این مسیر پرخطر یافتند. توجه بیشتر به واقعیات اجتماعی از طریق پرداختن به آدمهای جنگ در شرایط جدید اجتماعی و نیز ساخت فیلمهای عظیمتر و شکوهمندتر – که در فضای جنگ امکان این کار کمتر بود- راهکارهای سینمای ایران برای ادامه حیات سینمای دفاع مقدس بود.
آژانس شیشهای، نمونه فیلم گروه اول و حمله به اچ ٣ نمونه فیلم گروه دوم است که تمام ویژگیهای مورد بحث را یکجا در خود دارند. درواقع پایان جنگ و کاهش شور و حال عمومی جامعه با تمسک به آثاری بزرگتر از فیلمهای سابق یا پرداخت به موقعیتهایی که در زمان جنگ حتی امکان فکر کردن به آنها هم وجود نداشت، جبران شد. اینکه میگویم حتی امکان فکر کردن به فیلمهای اجتماعی دفاع مقدس نیز در زمان جنگ وجود نداشت، ریشه در شرایط طبیعی جنگ در هر اجتماعی دارد؛ مثلا تصور کنید در زمان جنگ فیلمی چون آژانس شیشهای با مضمون بیتوجهی عمومی مردم و مسئولان به یک جانباز در آستانه شهادت که باعث اسلحه کشیدن و گروگانگیری همرزمش میشود، روی پرده میآمد. آیا به نظرتان دیده شدن این فیلم نمیتوانست روی هیجان عمومی جوانان در رهسپاری به سوی جبههها تأثیر منفی داشته باشد؟
گذشته از فیلمی چون حمله به اچ ٣ که در حد و اندازه سینمای ایران فیلم عظیمی بود؛ عملیات کرکوک، نجاتیافتگان، سجاده آتش، جنگ نفتکشها، کیمیا، سرزمین خورشید، دکل، هور در آتش و چند فیلم دیگر در روزهای پایان جنگ تا نخستین سالهای دهه هشتاد - در روزهای دوری مردم از آن حس و حال - توانستند با دادن ابعاد عظیم و ساختاری حماسی در سینمای دفاع مقدس آتش این سینما را همچنان روشن نگه دارند. در زمینه سینمای اجتماعی دفاع مقدس نیز همچنان حاتمیکیا و ملاقلیپور سرآمد جمع بودند و با فیلمهایی چون وصل نیکان، از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف، برج مینو، موج مرده، سفر به چزابه، هیوا، لیلی با من است و پرواز خاموش روزهای خوشی را برای سینمای دفاع مقدس رقم زدند.
دهه هشتاد دوران خوبی برای سینمای دفاع مقدس نبود. درگیریها و دعواهای سیاسی باعث فراموشی و به حاشیه رفتن آدمهای جنگ و سینمای دفاع مقدس شد. البته فیلمسازان پایمرد این ژانر ایرانی همچنان در سنگر ماندند، اما نکته این است که دفاع مقدس حتی در آثار آنان نیز کمرنگ شد. ملاقلیپور اما در این میان با قارچ سمی، مزرعه پدری و میم مثل مادر تا آخر عمر پربارش در این سینما ماند و در سنگر سینما جنگ را ادامه داد. به نام پدر حاتمیکیا گام دیگری از این کارگردان بود در این عرصه که البته تفاوتهایی با آثار سابقش داشت و نگاهی پرسوال و انتقادی به دوران جنگ انداخته بود.
این نکته که در بیشتر فیلمهای این دهه و البته دهه نود مشترک است و اوجش را در دو فیلم فرزند خاک محمدعلی باشه آهنگر و اتوبوس شب پوراحمد دیدیم و درنهایت هم به فیلم ضدجنگ ملکه ختم شد، در جنگی با ویژگیهای جنگ دفاعی ایران نمیتوانست نگاهی منطقی و البته درونی باشد و شائبههای فراوانی از عافیتطلبی و سیاسیکاری تا کپیبرداری از آثار جنگی غربی برای استقبال دوباره مردم را باعث شد. سعید سهیلی با مردی از جنس باران، مردی از جنس بلور و سنگ کاغذ قیچی و مسعود دهنمکی فارغ از کیفیت آثارش با سهگانه اخراجیها، دیگر فیلمسازان سینمای دفاع مقدس این دهه بودند که از موج نگاه انتقادی به آدمهای جنگ در امان ماندند و نگاهی غمخوارانه به جنگ و آدمهایش داشتند.
در دهه نود نیز جریانات غالب سینمای دفاع مقدس دهه هشتاد دنبال شده؛ با دو تفاوت مهم. نخست اینکه فیلمسازی مثل رسول ملاقلیپور دیگر حضور ندارد تا یکتنه در ارتقای کیفی فیلمهای دفاع مقدس نقش داشته باشد و تفاوت دوم نیز اینکه شمار فیلمهای دفاع مقدسی به نحو معناداری افزایش یافته است. با اینکه همچنان اکثریت با فیلمهایی است که به دفاع مقدس نگاهی پرسوال و انتقادی دارند، اما تک و توک جرقههایی نیز هست تا شعله این چراغ به ناگهان رو به خاموشی نرود. از میان فیلمهای منتقد ملکه، ١٣٥٩، خرس و پنجاه قدم آخر شاخصترینها هستند. چ حاتمیکیا، بوسیدن روی ماه اسعدیان، و شیار ١٤٣ نرگس آبیار به همراه ایستاده در غبار و بادیگارد نیز فیلمهایی هستند که نگاه همدلیبرانگیزی نسبت به آدمهای جنگ دارند. سینمای کمدی نیز در این میان سهم خودش را در جریان سینمای دفاع مقدس دارد و موفقیت اقتصادی لیلی با من است و اخراجیها را با ضد گلوله و معراجیها ادامه داده است.
میماند فیلمهایی چون ٣٣ روز، شور شیرین، بزرگمرد کوچک، اروند، راه نجات، فیلادلفی و چند فیلم دیگر که همگی به استثنای ٣٣ روز بیبهره از هر نگاه و پرداخت نو و غیرکلیشهای تنها وظیفه افزایش تولیدات این ژانر را برعهده داشتهاند.
انواع فیلمها در ژانر سینمای دفاع مقدس
منتقدی نوشته: سینمای ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی، تجربههایی ارزان و گران در باب آزمودن ژانرهای مختلف سینمایی انجام داده است که فارغ از ضعفها و قوتهای متناسب با عناصر تحلیلی سینما، با کمتر فضایی مواجه شده است که قابلیت بومی کردن گونه سینماییاش را داشته باشد. به جرأت میتوان مدعی شد که در این میان، تنها ژانری که از بین گونههای مطرح و معروف سینمایی روند بومیشدن به خود گرفته، ژانر جنگی بوده است.
البته باید این نکته را نیز به گفتههای پیش افزود که در این میان نگاه سینمای ایران به جنگ تکبعدی و تکمحوری نبوده؛ به این معنا که فیلمهای جنگی ایرانی همگی یا حتی بیشترشان یک الگوی کلی و غیرقابل تخطی را پی گرفته باشند. سینمای دفاع مقدس در طول زمان سه دهه و اندی که از شکلگیریاش میگذرد، در پرداخت کلی آثار، زیرگونههای متعدد و متفاوتی را آزموده که در بعضی از آنها موفق و در برخی نیز ناموفق بوده است. در زیر نگاهی داریم به فیلمهای شاخص این جریان و زیرگونهای که روایت این آثار در آن جای میگیرد.
معروفترین زیرگونهای که سینمای جنگ در تمام دنیا دارد، زیرگونه عملیات است. به این معنا که جریان یک عملیات موفق یا حتی ناموفق را روایت میکند. در سینمای ایران در فیلمهای عملیات کرکوک، عبور و دکل جریان و روند یک عملیات روایت شده که البته متاسفانه هیچکدام فیلمهای درجه یکی نیستند.
زیرگونه اردوگاهی یا اسارت که نمونههای مطرحی در سینمای جهان دارد در سینمای دفاع مقدس ایران نیز کماقبال نبوده است. این زیرگونه که بیشتر به رخدادهای دوره اسارت و تلاشهای اسرا برای مقاومت یا فرار میپردازد، بهترین و نمونهایترین مورد را در فیلم مردی شبیه باران سعید سهیلی شاهد بوده است. نفوذی، دیگر فیلم متعلق به این زیر ژانر است که البته میتواند در زیر ژانر جاسوسی نیز جای بگیرد.
زیرگونه هوانوردی که بیشتر به عملیات هوایی میپردازد، در سینمای ایران در فیلمهای عقابها و حمله به اچ۳ به کار بسته شده و زیرگونه دریانوردی نیز در فیلمهای جنگ نفتکشها و موج مرده. فیلمهای دیدهبان و ملکه متعلق به زیرگونه دیدهبانی هستند و زیرگونه بیوگرافی که به زندگی قهرمانان جنگ میپردازد، در فیلمهای چ، شور شیرین، الماس بنفش و به کبودی یاس به کار رفته است. تبعات جنگ زیرگونهای است که نمایندههایی چون آژانس شیشهای، گیلانه، بوی پیراهن یوسف، عروسی خوبان و ١٣٥٩ دارد و زیرگونه بازگشت دوباره یا عزیمت را نیز در آثار تحسینشده رسول ملاقلیپور چون سفر به چزابه و هیوا در سینمای دفاع مقدس ایران به نظاره نشستهایم.
تلفیق ژانر جنگی با سایر گونهها و لحنهای سینمایی از دیگر دستاوردهای سینمای ایران است که از آن جمله میتوان به کمدی (لیلی با من است)، ملودرام (کیمیا، میم مثل مادر)، جاسوسی (نفوذی)، معناگرا (ساعت ۲۵، مهاجر، نینوا)، کودک و نوجوان (پایان کودکی) و... اشاره کرد.
پرفروشترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس
عقابها؛ ساموئل خاچیکیان
عقابها روایت هواپیمای ارتش ایران است که پس از انجام ماموریتی در خاک عراق، مورد حمله عراقیها قرار میگیرد و در کردستان عراق سقوط میکند. خلبان با چتر نجات فرود میآید. گروهی از نظامیان در پی دستگیری او هستند. خلبان به کمک یک تکاور ایرانی که برای انجام ماموریتی با لباس مبدل وارد کردستان عراق شده، نجات مییابد و...
این فیلم که با هجدهمیلیون نفر بیننده پرتماشاگرترين فیلم دفاع مقدس سینمای ایران است، در بهترین زمان ممکن ساخته شد و به نمایش درآمد. استفاده از بازیگران معروف و محبوب ازجمله سعید راد که در آخرین لحظات برای ایفای نقش اول انتخاب شد، در کنار ریتم پرکشش فیلم، فیلمنامه جذاب و پرداخت مناسب همه دلایلی بود که موجب شد فیلم به مذاق تماشاگر خوش آید و صفهای طولانی در کنار سینماهای نمایشدهنده عقابها شکل بگیرد. هرچند مشخص بود که فیلم با سرمایه و امکانات مناسب ساخته نشده و مثلا ماکت بودن هواپیماها یا استفاده از فیلمهای مستند مونتاژی در صحنههای پرواز هواپیماها توی چشم میزد، اما جذابیت آن برای تماشاگران چنان بود که این عوامل نتوانست جلوی هجوم تماشاگران را بگیرد و در نتیجه این فیلم با ۱۶میلیون تومان فروش در اکران اول تهران پرفروشترین فیلم سال ۱۳۶۴ و تاکنون پرتماشاگرترین فیلم تاریخ سینمای بعد از انقلاب لقب گرفته است.
کانیمانگا؛ سیفالله داد
كانيمانگا نیز در میان پرتماشاگرترین فیلمهای تاریخ سینمای بعد از انقلاب در جایگاه بالایی قرار دارد. این فیلم که نسبت به عقابها فيلم بسيار بهتري بود، نتوانست ركورد فروش آن فيلم را جابهجا كند و در جایگاه بعد از آن قرار گرفت. اگر عقابها درست در بحبوحه جنگ هوایی ایران و عراق روی پرده آمد، اکران کانیمانگا مصادف شد با پذیرش قطعنامه و پایان جنگ. صحنههای نبرد هوایی در کانیمانگا برخلاف عقابها روی میز مونتاژ ساخته نشد و برای نخستینبار در سینمای ایران، صحنههای نبرد بالگرد به یمن امکاناتی که سیفالله داد فراهم کرد، بازسازی شد. پرفروشترین فیلم سال ۱۳۶۷ با رقمی نزدیک به ۱۲میلیون تومان که در اکران شهرستانها هم بسیار موفق بود، تا سالهای سال اکران میشد و میفروخت. اين فيلم را نزديك به ١٠ ميليون نفر تماشا كردند. رقمی که اکنون اگر تکرار شود، فروشی تقریبا معادل ٥٠میلیارد تومان را به ارمغان میآورد.
افق؛ رسول ملاقلیپور
ملاقلیپور که معروف به نفروختن فیلمهایش بود، در افق تمام عزمش را جزم کرد و با عزمی راسخ برای ساخت یک فیلم جنگی پرفروش، خوشساخت و حرفهای آستینهایش را بالا زد. نتیجه هم بسیار موفقیتآمیز بود و این فیلم دومین فیلم پرفروش تهران در سال ۱۳۶۸ كه نزديك به يك ميليون نفر آن را تماشا كردند، با رقمی حدود ۱۶میلیون تومان و پرفروشترین فیلم همین سال در اکران شهرستانها شد. جلوههای ویژه در افق، اهمیت بسزایی داشت و البته همین هم ملاقلیپور را از توجه به امور منطقی روایت و جزییات روایی بازداشته بود؛ چندان که به گفته منتقدی نامدار: در این فیلم شاهد انفجارهای پیاپی بوديم تا منطق و دلیل. بههرحال افق به مذاق تماشاگر عام خوش آمد. افق اگرچه در کارنامه سازندهاش فیلم شاخصی نیست، اما در میان فیلمهای سینمایی دفاع مقدس یکی از شاخصترینهاست. این نکته مهمی درباره این فیلم است.
آژانس شیشهای؛ ابراهیم حاتمیکیا
آژانس شیشهای در فضای ملتهب سیاسی سالهای ساختش فیلمی جنجالآفرین بود و از خطری خبر میداد که جامعه ایران آن روز را تهدید میکرد: شکاف نسل جنگرفته و عامه مردم. این شکاف حتی میتوانست به درگیری مسلحانه و گروگانگیری تبدیل شود و عمیق و عمیقتر شود.
فیلم پس از موفقیت در جشنواره فجر سال ۷۶ به اکران درآمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت.
دومین فیلم پرفروش سال ۱۳۷۷ رقمی حدود ۱۷۰میلیون تومان فروخت و باعث شد جايگاه حاتمیکیا در سينماي ايران بيشتر از گذشته به تثبيت برسد.
اخراجيها؛ مسعود دهنمکی
با ادامه راه لیلی با من است، البته با زبان و بیانی بسیار عامیانهتر و سطحیتر، اخراجیها توانست در سالهای دهه هشتاد بعد از فیلم آتشبس رکورد میلیاردی را قاطعانه از آن خود کند. مسعود دهنمکی در نخستین ساختهاش با دستمایه قرار دادن ماجراي اخراجیها که داستانی مستند بود، فیلم خود را با حضور جمعی از ستارگان سینمای ایران جلوي دوربين برد. این فیلم که امتیازش نگاه به جنگ تحمیلی از نگاه طنز بود، به این دلیل که دهنمکی کمترین خطوط قرمزی پیش چشم نمیدید به مذاق مردم خوش آمد و چنان پرفروش شد که دهنمکی سراغ ساخت دو فیلم دیگر با همین کاراکترها رفت و آنها نیز پرفروش شدند. این فیلمها سبب شدند که نام دهنمکی بهعنوان پولسازترین کارگردان سینمای ایران ثبت شود. اخراجيها ٣ با فروشي معادل پنج ميليارد و ٩٠٠ ميليون تومان، اخراجيها ٢ با فروش سه ميليارد و ٧٥٠ ميليون تومان و اخراجيها ١ با فروشي معادل ٢ ميليارد و ٤٠٠ ميليون تومان تا چند سال ركوردداران سينماي ايران از لحاظ ميزان فروش بودند که البته امسال این رکوردها را فیلمهایی چون من سالوادور نیستم، پنجاه کیلو آلبالو، ابد و یک روز و بادیگارد شکسته و از آنها بسیار فراتر رفتند.
منبع: بولتن نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۱۱۳۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتابهایی که اگر فیلم شوند، پرفروش میشوند
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، مهناز سعیدحسینی- مریم قربان زاده نویسنده شناخته شدهای در کشور ما است که عموماً او را با کتاب «خاتون» و «قوماندان» که توجه و تقریظ رهبر انقلاب را به دنبال داشت، میشناسند، اما این نویسنده صاحب سبک کتابهای متعدد و قابل توجهی در حوزه ادبیات دفاع مقدس با تمرکز ویژه بر روی نقش بانوان دارد که نه تنها هم قد و قواره خاتون و قوماندان هستند، بلکه حتی میتوان این کتابها و ویژه حوض شربت این نویسنده را یک سر و گردن بلندتر هم دانست. با این بانوی نویسنده گپ و گفتی درباره ادبیات دفاع مقدس و نقش زنان در این ادبیات داشتیم که با هم در ادامه میخوانیم:
خانم قربان زاده! از نظر شما اهمیت پرداختن به شخصیت مادران و همسران شهدا یا جانبازان چیست؟ این پرداخت چه کمکی میتواند به وضعیت امروز ما در حوزه زنان بکند؟
ما در جامعه و به خصوص در مورد نوجوانها نیاز به الگو داریم. از این منظر خواندن از موفقیتها و توفیقات افراد حتماً اثرگذار خواهد بود و به تغییر دیدگاه خیلی از خانمهایی که مشکلات و مسائل زندگی شان تقریباً شبیه آنها است، کمک میکند. کلاً قصه گویی ما ایرانیها سر همین ماجرا است. از کودکی دنبال این مسئله بودیم که ببینیم آن شخص چطور مشکلش را حل کرد و در آن افسانه چه اتفاقی افتاد و برای آن اسطوره چه مسئلهای پیشآمد و بعد بعد به خودمان بگوییم پس تو هم میتوانی همان راه را بروی و موفق شوی.
الگویی برای زنان امروز
زن امروز جامعه ما یک مقدار سردرگم شده است. نمیداند که دقیقاً از خودش چه میخواهد. دلش میخواهد یک مادر خیلی خوب و کامل باشد، دلش میخواهد تحصیل کرده در مدارج عالی باشد، دلش میخواهد یک مانکن باشد ... نمیداند چه میخواهد و به همین دلیل هر دری را میزند تا ببیند کدام یک از این جنبهها میتواند او را به آرامش برساند. دیدن الگوها و شنیدن زندگی آنها از این جهت که این راه را نشان میدهد و الگویی میشود تا به راه دیگری هم فکر کرد و طور دیگری هم نگاه کرد، اهمیت دارد.
کیفیت کتابهای منتشر شده در این زمینه چگونه است؟
آن چنان نیست که انتظار میرود و لایق این حوزه است. علی رغم تنوعی که به لحاظ موضوعات و افراد و سوژهها و زندگیهایی که بازتاب داده میشود، کتابها خیلی متنوع نیستند؛ یعنی انگار روی یک سیر خط زمانی پیش میروند. هرچند همه آنها یک جاهایی باهم دیگر فرق میکنند اما در نهایت یک زندگی شبیه زندگی یکی دیگر شد. گرچه سبک زندگی آدمهایی که در این مسیر هستند تا حدودی شبیه هم هست، اما این شباهت یک وقتهایی باعث شده که خواننده را نتواند قانع برای خواندن کتاب جدید کند. تعجیلی هم که ناشرها دارند برای کتابهای این سبکی که به فلان مراسم و به فلان تاریخ برسد و در کنارش عدم همکاری خانوادهها باعث میشود نویسنده فراغ بال نداشته باشد و نتواند ان چنان که دلش میخواهد بنویسد همین منجر میشود به کتابسازی.
حجم کار زیاد است و همه دلشان میخواهد در این حوزه باشند و برای خودشان کلی تکلیف و وظیفه تعیین کردهاند، اما به لحاظ کیفیت آنچه که باید باشد نیست. ضعف ادبی و قدرت مانور ادبیات، به لحاظ تاریخی و نگاه جدید و خلاقی که نویسنده باید داشته باشد بر فقر آثار می افزاید و همینها دست به دست هم میدهد که این کارهای ضعیف بر کارهای قوی غلبه کند و کارهای قوی چوب کارهای ضعیف را بخورد.
ضربه به ادبیات پایداری و کتابهایی که طعم و نمک ندارند
این کتاب سازیها چه آسیبی میزنند و در مقابل چه کار باید کرد؟
دلم میخواهد به نهادها و ارگانهای مسئول بگوییم که کاری نکنند! حداقل در حوزهی ادبیات و بحثهای رسانهای کاری نکنند. ما بیشترین ضربه را از همین نهادها و ارگانها و سازمانهایی خوردیم که دلشان میخواست بیلان کاری پر کنند و زودتر طرحها را به تولید برسانند و کتابها را منتشر کنند و لیست بدهند و جدول پر کنند. علی الخصوص بسیاری از اینها نگاه ادبی به کتابها ندارند؛ نگاه اعتقادی دارند و آن احساس تکلیف_ که حتماً محترم و مقدس است_ باعث ورود آنها شده اما بیشتر آسیب میزنند. چقدر از ادبای کشور و اهل پژوهش و ادبیات، در مصادر تولید کتابهای حوزه دفاع مقدس هستند؟ چقدر رستههای نظامی یا دولتی در مناصب تولید این آثارند؟ در این شکل دیگر آن شانیتی که کار ادبی باید داشته باشد و در ادبیات پایداری خودش را نشان بدهد، ندارد. چون آن ارگان و نهاد و موسسه دنبال این هستند که زودتر کتابش دربیاید و بعد بتواند آن را بگذارد روی میز و جلو بقیهی نهادها و ارگانها بگوید مثلاً من این کتاب را چاپ کردم و این سوژه ما بوده و مسائل این چنینی...
این کارها به ادبیات پایداری آسیب زده است. بسیاری از این کتابها خشک و بیروح هستند و طعم و نمک ندارند.
نظرتان درباره جایزهها چیست؟
جایزهها با هدف رشد و شناسایی و تشویق نویسندههاست اما عملاً جایزهها برای کتابهای سفارشی خود نهادهای سفارش دهنده است. وقتی خودشان کتاب مینویسند، خودشان تقدیر و خودشان چاپ میکنند باید خودشان هم کتاب را بخوانند!
این قسمت ماجرا آزار دهنده است و کار برای نویسندههایی که بخواهند مستقل کار کنند و زیر بلیت کسی نباشند، سخت است و نامشان در لیست کاندیداهای جوایز قرار نمیگیرد.
اعتبار جوایز به آثاری است که بر میگزینند. انتخاب آثار ضعیف به صرف این که سفارش دهنده یا ناشر یا داوران دستی در تولید آن داشتهاند، ضربه زدن به اعتبار جوایز ادبی است و نویسندگان اصیل ترجیح میدهند اصلاً در چنین جوایزی شرکت نکنند.
یعنی شما معتقد هستید برای تولید آثار بهتر و بیشتر در حوزه دفاع مقدس به حمایت نهادها و ارگانها هیچ نیازی نیست؟
این حمایتها و احساس تکلیفهای نادرست باعث شده ما با لشکری از آدمها مواجه باشیم که توهم نویسندگی دارند. فضا آن قدر بیدر و پیکر شده که همه دل شان برای شهدا میسوزد و احساس میکنند باید قلم دست بگیرد و بنویسد. اما این افراد ادبیات را نمیشناسند و با شرکت در چند کلاس و دوره فکر میکنند نویسنده شدهاند. نویسندهای که رمان نخوانده و ادبیات و سبکها و اصلاً جریانات ادبی را نمیشناسد، چطور میتواند نویسندگی کند؟ به صرف اینکه قلم خوبی دارد؟
قلمهایی که نیاز به رشد دارند
این قلم قابل احترام است اما همان قلم نیاز به رشد و پرورش دارد. با چهار تا کارگاه و کلاس نویسندگی که آدم نویسنده نمیشود. اما این اتفاق دارد میافتد و کرور کرور از این مدل آدمها میآیند و کتاب مینویسند. هر چند با همان کتاب اول _متاسفانه بگوییم یا خوشبختانه _خلع سلاح میشوند و دیگر اقبالی به سمتشان پیدا نمیشود. این درد هم دامنگیر افراد است و هم دامنگیر ادبیات. یک بار یکی از ناشران از من خواست تا بر کار نویسندگانشان نظارت کنم. یکی از شروط من برای این کار این بود که این نویسندهها صد رمان برتر دنیا را خوانده باشند و لیست رمانهای خوانده شدهشان را به من بدهند. اما آن ناشر خندید و گفت شما خیلی توقعتان بالا است!
طبیعی است وقتی اینطور به ادبیات نگاه میکنند نباید منتظر کتابهای مانا و تأثیر گذار باشیم.
مساله مهم دیگر اینکه با وجود کتابهای ضعیف و سطحی، ما کتاب خوب در حوزه دفاع مقدس کم نداریم، چرا از این کتابها به اندازه کافی اقتباس نشده است و ما فیلم خوب دفاع مقدسی هم کم داریم؟
این را باید از کارگردانها و سینماگران و تهیه کنندهها بپرسید. سرمایه گذاری در این گونه موضوعات توجیه پذیر است و میتوانند سرمایهشان را برگردانند. مردم ادبیات پایداری را دوست دارند و از فیلمهایی که ساخته میشود استقبال میکنند.
چه طور میتوان یک زنجیره کامل از کتاب تا اثر هنری مثل تئاتر، فیلم، مستند، انمیشن و در کشور ایجاد کرد؟
سینمای ما هنوز نفهمیده که اصالت با متن و با کتاب است. همان طور که بازیگر نمیداند اصالت با کارگردان است و کارگردان از او مهمتر است. کتابهای خوب دفاع مقدس کارهای آمادهای هستند. علی الخصوص کارهایی که مربوط باشد به زندگی همسران شهداست، صحنههای نظامی و هزینه بردار هم ندارد که خرجش بالا باشد. سوژه این کتابها هم مورد نیاز جامعه است. اینکه در سالهای پس از پیروزی انقلاب سراغ این سوژهها نرفتند واقعاً برای من هم جای سؤال دارد. یک بخشاش شاید بحث همین رسانهها و مطبوعات و تلویزیون است که این نیاز را منتقل و این بستر را فراهم نکردهاند تا گفتوگویی بین نویسنده و فیلمنامهنویس یا تهیهکننده اتفاق بیافتد و نویسنده بتواند تهیهکننده و کارگردان را مجاب کند که آنچه نوشته است ارزش فیلم ساختن را دارد. گفتوگویی بین این دو گروه برقرار نمیشود.
به هر حال برای بسیاری از کارگردانها و تهیه کنندهها اقتصاد خیلی مهم هست و بالاخره بحث اقتصاد سینما چیزی نیست که آدم بتواند از آن بگذرد یا حتی بخواهد زیر سوالش ببرد اما بعضی از کارها و کتابهای دفاع مقدس آن قدر خوب هستند که اگر ساخته شوند بازخورد خوبی خواهد داشت و مطمئناً تهیه کنندگان میتوانند به بازگشت سرمایه خودشان مطمئن باشند. چه بسا که بیش از بازگشت سرمایه هم برایشان داشته باشد؛ چیزی که تا الان تجربه نشان داده فیلمهای خانوادگی طیب و طاهر با دیالوگهای خلاقانه و با صحنه پردازیهای فکر شده توانستهاند مردم را به تماشای خودشان بکشانند و موفق شوند.
انتهای پیام/